Web Analytics Made Easy - Statcounter

رضا امیرخانی می‌گوید:اوایل بعد از انتشار کتاب فحش می‌خوردم.در بیوتن اتفاق افتاد که قبل از انتشار. اما این آخری رکوردی ثبت کرده است بی‌نظیر!قبل از نوشتن، از طریق رسانه‌ی ملی کتاب نقد شد! کنابی که نقد شد

سال ۱۳۹۷ سال پرتب و تابی برای رضا امیرخانی بود. نویسنده‌ای که تا پیش از انتشار آخرین رمانش با عنوان «رهش» هر بار اسم او یا متنی منتسب به او سر از مطبوعات در می‌آورد مخاطبان بسیاری داشت و محل توجه بسیاری بود و بخش‌های قابل توجهی از جامعه ادبی ایران سعی می‌کردند تا به نوعی نسبتشان را با او تعریف کنند.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

سال ۹۷ اما سال تازه‌ای برای او و مخاطبانش بود. به تعبیر خود او در گفتگویی که به مناسبت انتشار رمانش با مهر داشت، پوست اندازی تازه‌ای در میان مخاطبانش رخ داد. این پوست اندازی برای امیرخانی که عادت داشته همیشه بی‌حاشیه و سر و صدا کارش را به پیش ببرد، چندان آرام نبود و او را ناخواسته تا یک جدال قلمی سنگین نیز پیش برد. امیرخانی با انتشار «رهش» یکی از عجیب‌ترین و البته سیاسی‌ترین آثارش را نوشت. هرچند که خود او بارها تاکید کرده است که در نوشتن اهل تعارف و یا سوگیری به سمت جریان و خط خاصی نیست اما اوبا اشارات مستقیمش به برخی جریانات و اتفاقاتی که تابع فعالیت‌های آنها در فضای سیاسی ایران است خود را وارد صف بندی تازه‌ای کرد. صفحات فضای مجازی آکنده از نقدها، نق‌ها و حتی توهین‌ها به او شد و رمانش توسط طیفی از مخاطبانش طرد شد. هرچند که او این مساله را موضوعی طبیعی می‌داند و می‌گوید در هر دوره از زندگی و زیستش و با انتشار هر رمانش او طیفی تازه از مخاطب پیدا کرده و طیفی را از دست می‌دهد. امیرخانی سال ۹۷ را با مواجه‌ای بی‌پروایانه با منتقدان رهش سپری کرد. حرفشان را با احترام شنید و در معدود گفتگوهایش درباره این اثر سعی کرد منظومه فکری‌اش در این رمان که سال‌ها پیش آن را نوشته و از قضای روزگار این روزها منتشرش کرده بود را شرح دهد.

رضا امیرخانی نویسنده

با این همه جدال قلمی او در سال گذشته با مدیرعامل مجمع ناشران انقلاب اسلامی که واکنش‌های زیادی را به همراه داشت بار دیگر توجهات را به تفاوت او با طیفی که معمولاً در آن قرار می گیرد جلب کرد. امیرخانی درباره ماجرای این رمان جدال قلمی گفتگویی را نیز انجام داد که در نهایت از انتشار آن صرف‌نظر کرد. جدال قلمی او با میثم نیلی و بازخوردهای آنکه به ویژه از سوی طیف منتقدان بالفعل شده او پس از انتشار رهش صورت می‌پذیرفت سال ۹۷ را برای نویسنده کم‌حاشیه این روزهای ادبیات ایران به سالی پرحاشیه مبدل کرد. امیرخانی که روزگاری از طیفی از روزنامه‌نگاران و مطبوعات برچسب دولتی بودن را می‌خورد حالا خود را در مقابل افرادی می‌دید که صرف‌نظر از کارنامه او به خاطر ابراز عقیده و نگاهش به برخی جریانات سیاسی و فرهنگی سعی در طرد و نفی او داشتند. بر پایه همین اتفاق به نظر می‌رسد که او در سال جدید که تألیف و انتشار کتابی جنجالی با موضوع سفرش به کره شمالی را در دست دارد، روزهای آرامی را در پیش رو نخواهد داشت. شاید به همین خاطر هم بود که دیگر این روزها ترجیح می‌دهد که ساده و روان و کوتاه پاسخ بدهد. به بهانه همه آنچه روایت آن به اختصار رفت به سراغ او رفتیم تا گفتگویی کوتاه درباره منظومه فکری و کاری او در این موقعیت تازه داشته باشیم. امیرخانی پذیرفت که به سوالاتمان پاسخی مکتوب بدهد و موقعیت تازه خود را در فضای فکری و زیستی‌اش توصیف کند. این گفتگو را در ادامه می‌خوانید:

دوست دارم این گفتگو را با فلسفه و مساله ادبیات و داستان‌نویسی در نگاه شما شروع کنم. موضوعی که ذهنم را به خودش مشغول کرده است و می‌خواهم با شما درباره‌اش هم‌کلام شوم و آن این است که برای چه باید نوشت، برای چه باید داستان و رمان خلق کرد؟ این سوال از این منظر برای من اهمیت پیدا می‌کند که می‌خواهم بدانم آیا ادبیات و داستان‌نویسی قرار است برطرف کننده یک نیاز از نویسنده باشد و یا فعالیتی است هوشمند و هدفدار که یک عمل اجتماعی و دارای تأثیر اجتماعی است و نویسنده باید با نشانه‌گذاری دقیق هدفی را پیش روی ببیند و به سمتش شلیک کند که از منظر اجتماعی، اقتصادی و سیاسی و فرهنگی برای جامعه محل اهمیت است؟

نوشتن در خلأ برای من بی‌معناست. اگر قرار باشد برای خودم بنویسم، هزار کار دیگر در سیاهه‌ی کارهای پیش رو، بالا می‌آید. شاید در میان کارهای شخصی، هم‌چنان نوشتن لذت‌بخش‌ترین آن‌ها باشد، اما قطعاً کم‌زحمت‌ترین آن‌ها نیست. نفس آدمی، بهینه‌ی لذت‌بخش‌ترین و کم‌زحمت‌ترین را پیدا می‌کند. نوشتن برای من آن نقطه‌ی بهینه نیست...

از آن سو اگر تصمیم بگیری برای همه بنویسی، تبدیل می‌شوی به یک اکتیویست، فعال اجتماعی و فرهنگی و سیاسی و اقتصادی و الخ… البته قسمتی از آن زکات شهرت نویسنده است. اما یک شتر از چهل شتر نحر می‌شود برای زکات… رسانه و کتاب برای نویسنده باید هم‌چه نسبتی داشته باشد. بگذریم که گاهی اوقات برای یک شتر کتاب، چهل شتر رسانه زکات می‌دهیم!

هیچ وقت فکر نکردم که برای شما نوشتن یک دغدغه شخصی و امر علی‌السویه یا یک امر رمانتیک محض باشد. آثارتان در گونه داستانی از «از به» تا «رهش» گواه می‌دهد که در هر زمانه‌ای حرفی برای زدن داشتی که حس کردی وقتش و جایش الان است. این وقت و جای حرف زدن و چه گفتن را چطور کشف می‌کنید؟

تا موقعی که ارتباط اجتماعی خاصه با غیرهم‌فکر وجود نداشته باشد، کشف موضوع جذاب نمی‌شود. عمده‌ی گرفتاری در جریان‌های محتوایی و فکری نویسنده‌گی و روشن‌فکری در ایران همین است. گفت‌وگو با هم‌فکر، سطح پایین‌دستی گفت‌وگو است. گفت‌وگو با غیرهم‌فکر، چالش ایجاد می‌کند در میان هم‌فکران و همین موجب رشد است.

مساله دیگری که برای من جالب است تغییر دغدغه‌های و زاویه دید در کارهای رضا امیرخانی است و البته تصریح می‌کنم که زاویه نگاهم هنوز همان بحث اول است. شما با اجتماعی نویسی در ناصر ارمنی شروع می‌کنی که دغدغه‌های مشخصی درباره آرمان‌خواهی دارد و می‌رسی به «از به» و بعدش من او که روایت‌های فرمی و درونی با درون‌مایه جنگ دارد و بعدش رمان بی‌وتن و همینطور به جلو که می‌آییم. به نظرم با این کارنامه شما نویسنده و نویسندگی را کاری پویا می‌بینی نه کاری صرفاً دلی و معطوف به حس و حال فرد آن هم بی‌اعتنا به پیرامونش.

صددرصد همین طور است. اگر قرار بود به ایده‌های به تعبیر شما دلی بپردازم، هم‌چنان داشتم رمان جنگ از سنخ ارمیای بیست و دو ساله‌گی می‌نوشتم. هر روز به نظرم باید در شانی تازه قرار بگیریم… و الا راکد می‌شویم و کدر.

آقای امیرخانی ادبیات را بستر و محملی برای بیان دیدگاه‌ها، نقد، پاسخ، طرح مساله و هر زاویه دیدی درباره مسائل جاری و حاد یک جامعه می‌دانید؟ ادبیات باید به مثابه یک پدیده فعال به جامعه خود نگاه کند یا اینکه راه خودش را برود و به قول دوستان حرفی را بزند برای چند سال قبل که حالا وقتش رسیده گفته شود؟

سخت است. معمولاً وقتی شروع به نوشتن می‌کنم که به سوالی رسیده باشم. بدترین اتفاق موقعی است که پیش از اتمام نوشتن جواب سوال را یافته باشم. در بیوتن یا من او با پایان کار به جواب رسیده بودم. در قیدار احتمالاً پیش از پایان کار جواب را فهمیده بودم. در رهش آخر و ارمیای اول احتمالاً تا پایان کار هم پاسخ را نیافتم...

حین کشف سوال باید نوشت. اگر صبر کنی تا پاسخ را بفهمی، احتمالاً با نود درصد مخاطبان هم‌گام و هم‌رای و هم‌نظر شده‌ای و این لذت متن را از بین می‌برد.

شما در رمان آخرتان؛ «رهش» درباره موضوعی که اتفاقاً این روزها دوباره جامعه رویش حساس شده نوشته‌اید. می‌دانم که رمان را مدت‌ها قبل نوشته بودی و انتشارش به تعویق افتاد اما همیشه برایم این سوال مطرح بوده است که آیا وظیفه ادبیات توجه به حقیقت و جریان مکتوم در جریان جامعه‌اش است یا نویسنده تنها متعهد به درون خود و آنچیزی است که می‌اندیشید؟

از زاویه همه‌گانی هر چیزی را که بنویسی، نخواندنی است. وظیفه‌ی ادبیات، بیان حقیقت مکتوم است. و الا حقیقت آشکار که نوشتن نمی‌خواهد!

کمی درباره نسل نو حرف بزنیم. می‌دانم به فراخور کارهایتان با طیف‌های مختلفی از جوانان مخاطبت روبرو بودین. به نظر شما نسل امروز ایران و از ادبیات چه انتظاری داشته و دارند؟ اصلاً دغدغه‌ای در این زمینه برایشان فراهم بوده است؟ کتاب‌خواندن برایشان امری مهم بوده از منظر تجربه تو یا امری علی‌السویه

هم‌زبانی با آن‌ها برای من دشوار و دشوارتر می‌شود. من مجبورم به حفظ سبک خودم اما در عین حال موظف‌م به پاسخ به آن‌ها… همین کار را دشوار می‌کند.

نویسنده‌ای مانند شما نویسنده‌ای همواره صریح بوده است. چه در نوشته‌ها و چه در اظهارنظرها. همه آثارتان این را شهادت می‌دهد. اما گاهی به نظر می‌رسد همین صراحت شما را به این صرافت انداخته که سراغ برخی سوژه‌ها نروید که از قضا از چون شمایی انتظار بیانش هست. مثلاً درباره سرنوشت و سرگذشت ایده‌آل‌ها و آرمان‌های انقلاب صحبت کنی آن هم بدون محافظه‌کاری و البته در ساحت رمان. این انتظار عبثی است؟ آیا امکان تحقق دارد.

حتماً این کار را می‌کنم. فحش‌ش را هم می‌خورم. از موضع زیستن در جهان مدرن، طبیعتاً طرف‌دار آرمان‌های انقلاب‌م. از همین موضوع انحراف را باید نقل کرد و نقد کرد...

درباره کتاب تازه‌تان که موضوعش سفرتان به کره شمالی است چیز تازه‌ای برای گفتن دارید؟

اوایل بعد از انتشار کتاب فحش می‌خوردم. در بیوتن اتفاق افتاد که قبل از انتشار و زمانی که کتاب در ارشاد بود، فحش خوردم… اما این آخری رکوردی ثبت کرده است بی‌نظیر! قبل از شروع به نوشتن، از طریق رسانه‌ی ملی کتاب نقد شده است!! در چنین شرایطی حتماً نویسنده محتاط‌تر می‌شود و پیش از انتشار کارش را بیرون نمی‌دهد!!/خبرگزاری مهر

منبع: ایران آنلاین

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت ion.ir دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایران آنلاین» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۲۳۲۰۸۵۹۷ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

روایت حیرت‌ انگیز یک نویسنده از خاطره‌بازی دو فرمانده ایرانی و عراقی سال‌ها پس از جنگ تحمیلی

 احمد دهقان (نویسنده) روایتی قابل توجه از دیدار سردار فتح‌الله جعفری فرمانده زرهی ایران در دفاع مقدس و فرمانده لشکر یکم عراق در عملیات فتح المبین گفت.

گفت‌وگوی رادیو مضمون با احمد دهقان را بخوانید:

-  فرمانده عراقی کاملاً با دیسیپلین نشست و شروع به حرف زدن کرد و گفت: «من در عملیات فتح‌المبین می‌‌دانستم ایران می‌خواهد حمله کند» و داشت برگ‌برنده‌هایش را برای فرمانده ایرانی رو می‌کرد.

- فرمانده عراقی ادامه داد: «آن شبی که می‌خواستید حمله کنید، سکوت بود و من به معاون عملیات خودم گفتم سکوت ایرانی‌‌ها خیلی خطرناک است و اینها امشب حمله می‌کنند. بعد به نیروهایی که در شوش داشتیم، آماده باش دادیم و گفتم آماده باشید که ایرانی‌ها می‌خواهند حمله کنند و کشتار راه بیندازید و خلاصه آن کشته‌هایی که شما دادید بخاطر پیش‌بینی من بود».

-  آقای جعفری هیچ چیزی نمی‌گفت و این حالت داشت مرا دیوانه می‌کرد! جنگی سر میز شام بود و این جنگ کاملا به سمت عراقی‌ها تمایل پیدا کرده بود.

-  آقای جعفری شامش را قشنگ خورد و بعد گفت: «تو حسن باقری را می‌شناسی»؟ فرمانده عراقی گفت: «بله؛ در عملیات فکه شهید شد و اگر او بود، احتمالاً جنگ شما متحول می‌شد».

-  آقای جعفری ادامه داد: «حسن باقری دهم اسفند مرا صدا زد و هنگامی که من به قرارگاه رفتم، عکس های تو را به من نشان داد» فرمانده عراقی جا خورده بود!

- آقای جعفری ادامه داد: «حسن باقری به من گفت روی تپه سبز برو (تپه سبز مقابل شوش است) و تمامی آتش منطقه را در دست بگیر؛ طوری که هیچ کس بدون اجازهٔ تو حق تیراندازی نداشته باشد.

 - حسن باقری گفت که فرمانده گردان مقابل شوش، دیروز با شلیک خمپاره کشته شده و امروز فرمانده لشکر یکم عراق خواهد آمد تا فرمانده گردان جدید را در خط معرفی کند. این فرمانده لشکر آدم ترسویی است و این باید زنده بماند تا ما عملیات خودمان را انجام بدهیم. این باید سالم برود و سالم برگردد؛ چون که معاون او یک بعثی است و اگر فرمانده فعلی کشته شود، او را فرمانده لشکر می‌کنند؛ پس این فرمانده لشگر باید زنده بماند.»

- آقای جعفری گفت: «من آمدم روی تپه؛ تو با دو تا ماشین به خط آمدی؛ فرمانده ها را جمع کردی. بعد فرمانده‌ جدید را معرفی کردی و دم غروب با همان ماشینی که آمده بودی، برگشتی من غروب آمدم به حسن باقری گفتم تو سالم آمدی و برگشتی»!

منبع: رادیو مضمون 

کانال عصر ایران در تلگرام

دیگر خبرها

  • رسیدن به فلسفه زندگی از راه خودشناسی
  • روایت حیرت‌ انگیز یک نویسنده از خاطره‌بازی دو فرمانده ایرانی و عراقی سال‌ها پس از جنگ تحمیلی
  • مشق نوشتن دانش‌آموزان چینی زیر سرم/ شکست اصلاحات آموزشی چین برای تکالیف منزل (فیلم)
  • نویسنده اسیر فلسطینی برنده جایزه ادبی بوکر شد
  • چاپ کتابی درباره سکوت و پایبندی در آثار آلبر کامو
  • عرضه ۳ اثر از سوره مهر یزد در نمایشگاه کتاب
  • بررسی آثار کلر ژوبرت نویسنده و تصویرگر مسلمان شده فرانسوی
  • بازی برای کودکان خیلی مهم است اما جایگاه ادبیات هم حفظ شود
  • هاآرتص: اسرائیل دانشگاه‌های آمریکا را از دست داده است
  • انتشار کتاب یوسف گم گشته باز آید در ماهشهر